M & P به نام خداوندی که عشق را آفرید.
| ||
|
شکلات تلخ چشمانش پر بود از نگرانی و ترس لبانش می لرزید گیسوانش آشفته بود و خودش آشفته تر - سلام کوچولو …. مامانت کجاست ؟ نگاهش که گره خورد در نگاهم بغضش ترکید قطره های درشت اشکش , زلال و و بی پروا چکید روی گونه اش - ماماااا..نم .. ما..مااا نم …. صدایش می لرزید - ا .. چرا گریه می کنی عزیزم , گم شدی ؟ گریه امانش نمی داد که چیزی بگوید هق هق , گریه می کرد آنطوری که من همیشه دلم می خواست گریه کنم آنگونه که انگار سالهاست گریه نکرده بود با بازوی کوچکش مدام چشم هایش را از خیسی اشک پاک می کرد در چشم هایش چیزی بود که بغضم گرفت - ببین , ببین منم مامانمو گم کردم , ولی گریه نمی کنم که , الان باهم میریم مامانامونو پیداشون می کنیم , خب؟ لطفا به ادامه مطلب بروید.
ادامه مطلب |
|
[ طراحی : M & P ] [ Weblog Themes By : M & P ] |